مجتمع تجاری پلاسکو واقع در خیابان جمهوری اسلامی، در منطقه 12 شهرداری تهران، یک ساختمان 17 طبقه بود که از آن به عنوان قدیمیترین ساختمان بلند و مدرن کشور یاد میشد.
ساختمان پلاسکو قبل از حادثه
صبح امروز آتش سوزی در ساختمان پلاسکو به سامانه آتش نشانی شهر تهران اعلام شد و مأموران 10 ایستگاه آتش نشانی به همراه وسایل و تجهیزات به محل حادثه اعزام شدند. ضمن اینکه 15 تانکر آب به همراه 200 آتش نشان تا لحظه فرو ریختن ساختمان، در حال اطفای حریق بودند.
در هنگام تلاش ایثارگرانه مأموران اطفای حریق، طی دقایقی دود سفید برخاسته از ساختمان، نشانگر کنترل آتش بود و عملیات رو به پایان بود، ولی رسیدن حرارت و آتش به برخی مغازهها که احتمالاً مواد صنعتی قابل اشتعال در آن ها نگه داری می شد، چند انفجار شدید در مغازههای ساختمان پلاسکو رخ داد و مجدداً شعله های آتش زبانه کشید. در ادامه دیوار شرقی ساختمان و دقایقی بعد، کل ساختمان فرو ریخت.
از زمان اعلام آتش سوزی به آتش نشانی تا فرورزختن ساختمان، دو ساعت و نیم طول کشید. شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال پخش گزارش زنده از ساختمان پلاسکو بود که این ساختمان قدیمی در پیش چشم بینندگان شبکه خبر فرو ریخت.
کسانی که در ساختمان گیر افتاده بودند و به ویژه 6 نفر که که به لب پنجره ها آمده بودند، توسط مأمورین آتش نشانی نجات یافتند.
تا قبل از فرو ریختن ساختمان، 38 مصدوم به مراکز درمانی اعزام شدند که اکثراً به صورت سرپایی درمان شدند، ولی مشخص نیست در زمان فرو ریختن ساختمان چند آتش نشان و یا احیاناً صاحب مغازه در ساختمان حضور داشته اند. برخی تعداد محبوس شدگان زیر آوار را حدود 30 نفر تخمین می زنند که بعد از آوار برداری میزان مصدومین و تلفات احتمالی مشخص خواهد شد.
بیشترین مغازه های این ساختمان را لباسفروشیها و کارگاه های تولید پوشاک تشکیل میدادند و به همین دلیل مواد پلاستیکی و منسوجات فراوان، اطفای حریق را با مشکل مواجه ساخت و منجر به فرو ریختن ساختمان پلاسکو شد؛ در عین حال به نظر این جانب با توجه به نزدیک بودن پایان سال، مواد آتشزا برای تهیه ترقه و اسباب آتشبازی، در شروع یا ادامه آتش سوزی بی تأثیر نبوده است. همچنین استفاده از بخاری های برقی و گرم شدن سیم های برق و جرقه زدن، می تواند در شروع آتش سازی نقش داشته باشد. به علاوه عدم وجود لوله کشی گاز در مغازه ها و استفاده از کپسول گاز، ممکن است منجر به منفجر شدن چند کپسول گاز یا گاز پیک نیک شده باشد. در این صورت انفجارهایی که به شعله ور شدن مجدد زبانه های آتش و فروریختن ساختمان گرددید، قابل توجیه است.
منبع: وبلاگ داستان نویس اصول گرا [لینک]
وقتی عکس بالا را در پیام رسان قرار دادیم [لینک] و از دوستان خواستیم شرح ماجرا را حدس بزنند، نظرات جالب و مختلفی رسید که هیچ کدام درست نبود. ماجرا به آن پیچیدگی که دوستان گمان میکردند نیست. زمستان 1386 و برف و سرمای آن را همه به یاد دارند. محمد امین 4 ساله با علاقه فراوانی که به برف و برف بازی داشت (و البته دارد)، اجازه گرفته بود که برای بازی به کوچه برود و یکی از اعضای خانواده نیز برای گرفتن عکس خود را به محمد امین رساند. در آن هنگام برف و باد و سرما در حد کولاک جریان داشت. در آن اثنی یک آمبولانس که برای انتقال یک خانم به بیمارستان به محل آمده بود، به دلیل اینکه زنجیر چرخ نداشت و در فاصلهای کوتاه، برف قابل توجهی باریده بود و به دلیل کولاک و سرما سطح زمین بسیار لغزنده شده بود، در برف گیر کرده بود. از آنجا که خانمی که توسط آمبولانس حمل میشد نزدیک وضع حمل بود و شرایط بسیار حساس شده بود، چند تن از اهالی محل برای رفع مشکل آمبولانس تلاش میکردند. محمد امین نیز به بازی و تماشا مشغول بود و کوچکترین مشکلی نداشت. دقایقی بعد محمد امین از مادرش خواست که از منزل بیرون بیاید و با هم گشتی در کوچه و خیابان بزنند. وقتی به خیابان نزدیک محل سکونت رسیدند، محمد امین شروع به سینه خیز رفتن در برف کرد و مادر از ترس سرماخوردگی او را بغل کرد و محمد امین که خسته و سردش شده بود مقاومتی نشان نداد. به همین سادگی! دعا بفرمایید.
آمبولانس که یک خانم حامله را حمل میکند در برف گیر کرده است.
راننده آمبولانس و اهالی محل در تلاش هستند و محمد امین در حال بازی است.
راننده آمبولانس و اهالی محل در تلاش هستند و محمد امین در حال بازی است.
شرایط تغییری نکرده اما حالت محمد امین در حال بازیگوشی آدمی را به اشتباه میاندازد.
محمد امین متوجه نیست که چه خطری در میان است.
در این لحظه محمد امین از نگاه خود توصیه هایی میکند. کم کم نگران شده است ولی نگرانی اش لحظه ای است.
توصیه های محمد امین با در مسیر قرار گرفتن آمبولانس هم زمان میشود و او گمان میکند نظراتش مهم بوده است.
کمی شن و ماسه برای مسیر آمبولانس تهیه میشود. فرسایش زمان دوباره محمد امین را به برف نزدیک میکند.
شاید در این عکس برف و کولاک مشهودتر باشد.
بدون شرح
مادر محمد امین، محمدامین، خیابان برفی و چند عابر در بک گراند
اگر پایین تصویر سمت راست را نگاه کنید، میتوانید حدس بزنید که چگونه فاصله زیادی را به این صورت در برف حرکت کرده است.
مادر محمد امین را بغل میکند تا از سرماخوردگی خلبان جلوگیری کند. محمد امین مشکلی ندارد، ولی این عکس نیز غلط انداز است.
سلام. عید همه بچه ها و مادرها مبارک. مخصوصا بچه هایی که اسمشون محمد یا محمد امین هست. من چون تولدم توی ماه صفر بود نتونستم اون وقت تو مدرسه جشن بگیرم، دیروز توی مدرسه جشن تولد گرفتم. به همه شکلات خوشمزه دادم، نه از این شکلات الکی ها ! توی بسته ها یه عکس و نوشته هم گذاشتم. یه عالمه هم درست کردیم بردیم توی حرم حضرت معصومه [س] پخش کردیم. جای همتون خالی بود. به من گفتند برای همه اونایی که وبلاگت را میخونن دعا کن. منم دعا کردم ایشالا همه خوشبخت باشید بچه ها همه نمازخون باشند.
لطفا بلند صلوات بفرستید.
من تو جشنواره وبلاگ نویسی بسیج جایزه گرفتم. البته ما ثبت نام نکردیم داورها خودشون منو انتخاب کرده بودن. آخه من همیشه تو وبلاگم مینویسم: ایرانی ام، اهل دلم، بسیجی ام، به سرزمینم عشق می ورزم.
من وبلاگ می نویسم که از دینم دفاع کنم. میخوام رزمنده جنگ نرم باشم. وقتی من این جمله را تو خونه گفتم مادر منو مثل نی نی ها بغل کرد راه برد. مادر میگه هیچکی باور نمیکنه تو این جمله رو گفته باشی. اما من خودم گفتم.
خوب حالا عکسها را ببینید.
سخنرانی سردار جباری فرمانده سپاه قم
سخنرانی سردار جباری فرمانده سپاه قم
چشمک تندیس های جشنواره
اینجا دارم جایزه می گیرم. همه می خندیدند.
تندیس جشنواره
اینم لوح افتخار. دیگه عکس جایزه نقدی که کارت خرید بود را نمیذارم
کروبی شیخ منافقینه موسوی هم رئیس منافقینه من بعضی وقتا اداشونو در میارم. من به مادر گفتم عکس های خنده دار اونا رو آماده کنه ببرم راه پیمایی 22 بهمن. اون قدر مردم می خواستند وایسیم عکس بگیرند که مادر خسته شد زنگ زد به دایی. نصف بقیه راهو با دایی رفتم. کاشکی از اون عکس زیاد داشتیم به همه می دادیم. مردم همه از موسوی و کروبی بدشون میاد. همه میگفتن دیگه ندارید؟ یا میگفتن از کجا گرفتید؟ من میگفتم خودمون درست کردیم.
ما خیلی زود رفتیم هنوز راه پیمایی شروع نشده. اون کاغذ سفیده رو هم مادر چسبونده به دکه اتوبوسرانی.
ایرانی ام، اهل دلم، بسیجی ام، فدایی ولایتم، به سرزمینم عشق می ورزم.
من نمیدونم اینا کی اند اما مادر میدونه.
اینا هم همینطور.
اون قدر دیر راه افتادند که من حوصلم سررفته بود.
داره شروع میشه.
...
...
روی جدول وسط خیابون وایسادم. یکم ترسیدم بیفتم، اخمام تو همه
...
رسیدیم حرم. من لب حوض وایسادم. اون قدر مردم وسط راه نگهمون داشتند عکس بگیریم که دیر رسیدیم. الان راه پیمایی تموم شده مردم دارن وضو میگیرن برای نماز ظهر.
فکر کردید وایسادم خودمون عکس بگیریم؟ مردم ولمون نمیکنن.
حالا صلوات بفرستید.
من همیشه آماده م با دشمن بجنگم. من سرباز امام خامنه ای هستم و با اسرائیل و امریکا و همه دشمنان می جنگم. اگر دشمن جرئت داره به ایران حمله کنه ببینه چکارش می کنیم. این هم بقیه عکس ها:
من هر سال به عشق شهادت و به عشق امام حسین(ع) به مراسم عزاداری میرم. سینه میزنم، طبل میزنم، زنجیر میزنم. این عکس های دو سال پیشه. هوای قم خیلی سرد بود. یه عالمه هم برف اومده بود. اما من با دسته رفتم تا حرم. توی حرم هم عزاداری کردیم. من دوست دارم جونم را برای امام حسین(ع) بدم.
صحن مسجد اعظم قم - دسته ها رد میشدن من براشون طبل میزدم
اینجا هم توی حرمه دارم شله زرد نذری میخورم. اون قدر هوا سرد بود که نگو
نزدیک یک ماهه که من مدرسه جدید میرم. اینجا خیلی خوبه. هم ساختمونش بهتره هم مدیرش عالیه. خانوممون هم خیلی خوبه. مثل خانوم قبلی عصبانی نیست هی هم بچه ها را آزار نمیده. من خخخییییلی دوسش دارم. یه بار بچه ها شلوغ می کردند من گفتم: "بچه ها این قدر شلوغ نکنید خانوم از صبح تا ظهر این همه برای ما زحمت میکشه، خوب ساکت باشید." خانوم گفت: "آفرین. بچه ها ببینید محمد امین چه حرف خوبی زد. ساکت باشید."
من هر روز چیزهای جدید یاد می گیرم. خانوم به من برچسب میده. تازه جایزه هم بهم داد. سه تا جایزه آورد من یکیشو انتخاب کردم. اما نمیگم چی بود شاید دلتون بخواد. من دوست دارم هر روز به خانوم بگم خسته نباشید، تشکر کنم که این همه برای بچه ها زحمت میکشه.
من دوست دارم هر روز غایب کنم. خانوم ما به بچهها میگه بیادب اما بچه ها بیادب نیستند، بچهها دوست دارند بازی کنند. علیرضا به خانوم میگه برو گمشو اما خانوم همش به اون میگه عزیییییییزم! خانوم ما بچههای لوس را دوست داره اما بچههای باهوش را دوست نداره.